عارفی را دیدند مشعلی و جام آب در دست!
پرسیدند: کجا می روی؟!
گفت:می روم با این آتش بهشت را بسوزانم و با این آب جهنم را خاموش کنم تا مردم فقط به خاطر عشق به او بپرستند نه به خاطر عیاشی در بهشت و ترس از جهنم!
(جوجه های کاکل زری حالم خوبه ... نگرانم نباشید!!!)
سلامممممممممممممممممممممم.نونووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووکجایی؟
سلام!
یه داستان کوچیک از یه عشق بزرگ نوشتم منتظر نظرتت راجع به این پست ویژه ام دارم.ممنون میشم بهم سر بزنی.