واااااااااااااااااااااای نونو تولد وبت کیه من بیام ترقه بیارم اینجا رو نورافشانی کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بگو کی بیام؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نونو انواع واقسام مواد منفجره وترقه وفشفشه وهر چی بگی بیا پیش خودم! خودم حسابی پایه ام! بگو یه عروسی خوشدلی برات را بندازم صفا کنی حالا دست دست واااااااااااااااااااااااااااااااای من عقش تفلد وپارتی و علوسیم فقط نونو جونم هر دفعه منو چن روزی میبرن هواخوری جات خالی نونو ای حال میده!
تفلد وبم ۱۶ شهریوره الهیییییییییییییییییییییییییییییییییی وبم می توونه تاتی تاتی کنه... نازیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی... تفلد وب تو کی هست مامی؟! تا منم بیام بترکونم...
گفتی تلقه... یاد موشو افتادم موشو جونم گم شده از یابنده می خواهمم که هر چه زودت پیداش کنه
میسییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی که میای مامی مرغی
گنجشک با خدا قهر بود… روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت . فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان می گفت: می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی که دردهایش را در خود نگاه می دارد…
و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت های دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و…
خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگینی سینه ی توست.
گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این طوفان بی موقع چه بود؟ لانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود؟ و سنگینی بغضی راه گلویش بست…
سکوتی در عرش طنین انداخت، فرشتگان همه سر به زیر انداختند. خدا گفت: ماری در راه لانه ات بود. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو از کمین مار پر گشودی ! گنجشگ خیره در خداییِ خدا مانده بود! خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی! اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی درونش فرو ریخت . و های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد...
بگو که اول شدم!!!
میگم که اول شدی!!!
دیـــــــــــــــــــــــــــــــــــدی دوم هم خودم شدم
دیـــــــــــــــــــــــــــــــــــدم دوم هم خودت شدی
سوم شدن تو وبلاگ مامان نونوچه هم یعنی خوشبختی که باید بهش عادت کرد
الهی قوفونت بلم من ناناسیییییییییییییییییییییییییییییییییییی
سلام
ممنونم که دفتر خاطراتم رو برگ میزنین
با سپاس
------------
پیشاپیش 1 ساله شدن وبلاگتون هم تبریکات و مبارکا ئ شاد باش
خواهش می کنم...
یه ساله شدن وبلاگم؟؟!!
خیلی نکته سنجیدا... میسی!!!
واااااااااااااااااااااای نونو تولد وبت کیه من بیام ترقه بیارم اینجا رو نورافشانی کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟







بگو کی بیام؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نونو انواع واقسام مواد منفجره وترقه وفشفشه وهر چی بگی بیا پیش خودم!
خودم حسابی پایه ام!
بگو یه عروسی خوشدلی برات را بندازم صفا کنی
حالا دست دست
واااااااااااااااااااااااااااااااای من عقش تفلد وپارتی و علوسیم
فقط نونو جونم هر دفعه منو چن روزی میبرن هواخوری
جات خالی نونو ای حال میده!
تفلد وبم ۱۶ شهریوره
الهیییییییییییییییییییییییییییییییییی وبم می توونه تاتی تاتی کنه...

موشو جونم گم شده

نازیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی...
تفلد وب تو کی هست مامی؟! تا منم بیام بترکونم...
گفتی تلقه... یاد موشو افتادم
از یابنده می خواهمم که هر چه زودت پیداش کنه
میسییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی که میای مامی مرغی
وای چه اپ باحالی بود
میگم نونو این حسینم که در رفت
اوهوم... ولی گفت بر می گرده نانا
خوشبختی انتخاب نیست. هست؟ همه س که دست خود آدم نیست... مگر اینکه حس درونیت نسبت به اتفاقات متفاوت باشه و همیشه یه جوری ربطش بدی به حس خوشبخت بودن...
*=همه ش
سلام نونوچه جونــــــــــــــــــــــــــــ :)
قوفونت بلم نانای من!!!
کجا بودی جوجه ی من؟؟
..............پس معتاد می شویم
میگم منم بچه سدم
تو که وبت رو بستی چرا الکی آدرس میذاری بچه جون؟!
برگرد پیش وبت
وبت تنهاست
کجا رفتی؟؟!!
واااااای چه اعتیاد خوشمزه ای نانا!

مممممممممممممممممممم به به با طعم آناناسه جیگیلی!!!
ای بابا ما هم معتاد شده بودیم، بستن به تخت ترکمون دادن نامردا
آخیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
دویاره شروع کنید!!!
اعتیادش حال می ده اما من از آقا پلیسه می ترسم!!!
همیشه معتاد باشی نونوچه جـــــــــــوووون.
ارادتمندیم.
بازگشت غرور آفرینتون رو به نت تبریک میگم
میسییییییییییییییییییییییییییییییی
امیدوارم شما هم معتاد باشید
گنجشک با خدا قهر بود…
روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت .
فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند
و خدا هر بار به فرشتگان می گفت:
می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود
و یگانه قلبی که دردهایش را در خود نگاه می دارد…
و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت های دنیا نشست.
فرشتگان چشم به لب هایش دوختند،
گنجشک هیچ نگفت و…
خدا لب به سخن گشود :
با من بگو از آن چه سنگینی سینه ی توست.
گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم،
آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام.
تو همان را هم از من گرفتی.
این طوفان بی موقع چه بود؟ لانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود؟
و سنگینی بغضی راه گلویش بست…
سکوتی در عرش طنین انداخت، فرشتگان همه سر به زیر انداختند.
خدا گفت: ماری در راه لانه ات بود.
باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو از کمین مار پر گشودی !
گنجشگ خیره در خداییِ خدا مانده بود!
خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم
و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی!
اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود.
ناگاه چیزی درونش فرو ریخت .
و های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد...
خیلی قشنگ بود... پستش می کنم
یعنی میشه؟
چطوری؟
با حرف ساده اس به نظرم
هیچ چیز ممکنی غیر ممکن نیست!!!
نظرم کو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!11
جوجه الدان اگه این شکلی
شی می بینی
اون بالاست
حواسم نبود بالا بود
بله... حواست تو جیفت بود